حکايت صبر از "گلستان سعدي" مع ترجمته بالعربية
● صبر
هرگز از دور زمان نناليده بودم و روي از گردش آسمان درهم نکشيده .مگر وقتي که پايم برهنه مانده بود و استطاعت پاي پوشي نداشتم. به جامع کوفه درآمدم دلتنگ، يکي را ديدم که پاي نداشت. سپاس نعمت حق به جاي آوردم و بر بي کفشي صبر کردم.
ترجمته:
●الصبر
لم اکن اشتکي من الدهر و صروفه بي الا حين کنت حافياً ولم أتملک حذاء لکي ارتديه. دخلت جامع الکوفة حزيناً فإذا بأحد لم يکن يمتلک رجلاً . فشکرت ربّي علي نعمته وصبرت علي الحفاء.
منقوول
رووووعة
مشكوورة غاليتي
مشكوورة غاليتي
شكرا على الموضوع المميز